چنانچه ترس از ارزیابی منفی دیگران به عنوان ساختاری نهفته برای ارتقاء رشد و ایجاد ترس های کلی تر، اضطراب و آسیب های روانی شناخته شده است (کارلتون، کولیمور، آسموندسون؛ ۲۰۰۷). مدل های رفتاری _ شناختی اختلال اضطراب اجتماعی (مثل مدل کلارک و ولز؛۱۹۹۵، راپی و هیمبرگ؛ ۱۹۹۷) ترس برچسب خوردن از ارزیابی منفی دیگران را به عنوان خصیصۀ هسته ای بیان میکند (کلارک و ولز؛۱۹۹۵، راپی و هیمبرگ؛۱۹۹۷، به نقل از ویکز، هیمبرگ، رودباق؛۲۰۰۸). به طوری که مردمی با اضطراب اجتماعی یک تنوع از رفتارها را برای اجتناب از ارزیابی منفی انجام میدهند (ولز و همکاران؛ ۱۹۹۵، به نقل از کارلتون، کولیمور، آسموندسون؛ ۲۰۰۷).
۲-۸ دیدگاه زیست شناختی:
گرچه هیچ علت مشخصی برای اختلالات اضطرابی شناخته نشده است اما به نظر میرسد که که علل زیستی در ایجاد آن ها نقش داشته باشند. مثلاً آشکار شده است که داروهای آرام بخش در کاهش اضطراب موثرند. موضوع دیگری که به اهمیت عوامل زیستی اشاره دارد، وجود شواهدی است که نقش وراثت را در اختلالات اضطرابی تعیین میکند (آزاد، ۱۳۹۰). یافته های مطالعات دوقلوها و مطالعات خانوادگی، بیش از گذشت سه دهه به نقش معنادار عوامل ژنتیکی در رشد اختلالات اضطرابی که اختلال اضطراب اجتماعی را هم در بر میگیرد، اشاره میکند (الی[۴۱]، ۲۰۰۱؛ الی و گریگوری[۴۲]، ۲۰۰۴، به نقل از الیزابت کینگ و همکاران، ۲۰۰۶). همچنین مطالعات خانوادگی گزارش کردند که میزان اختلال اضطراب اجتماعی در میان خویشاوندان درجۀ اول افرادی که با این اختلال تشخیص داده شده اند، افزایش داشت (الیزابت کینگ و همکاران، ۲۰۰۶).
اغلب نظریه های زیست شناختی در خصوص اضطراب و هیجان بر نقش زیست شناسی اعصاب تأکید می نمایند، اما برخی از این نظریه ها آن عامل را اساس آغاز و تداوم چنین حالت هایی در نظر می گیرند. آیزنک[۴۳] در سال ۱۹۶۷ بر اساس سطوح متفاوت مغز یا شدت انگیختگی در مغز، نظریه اش را ارائه داد. مطابق این نظریه، هیجانات مثبت یا خوشایند به سطح متوسط انگیختگی مغز مرتبط میشوند، در جایی که هیجانات منفی یا ناخوشایند با سطوح انگیختگی خیلی بالا یا خیلی پایین ارتباط پیدا میکنند. بنا بر نظریه آیزنک، این مسأله افراد را وا میدارد تا جویای سطح متوسط انگیختگی باشند و از افراط و تفریط بپرهیزند. از نظر زیست شناختی، سطح انگیختگی مغز در زمان استراحت یعنی، هنگامی که فرد از نظر هیجانی یا جسمی برانگیخته نباشد، در سطح معینی از برانگیختگی قرار میگیرد. بنابرین این سطح در افراد متغیر است. بنابر نظریه آیزنک بدیهی است که افراد برون گرا در حالت استراحت از سطح انگیختگی پایین برخوردار میباشند و تصور می شود، به جستجوی سطوح بالاتر انگیختگی مغز بپردازند و افراد درون گرا، سطوح مطلوب انگیختگی خویش را در سطوح پائین تر تحریک بجویند. اضطراب عمدتاًً حاصل تعامل انگیختگی مغز و سلسله اعصاب است. روان شناسان این چنین تصور میکنند که افراد مضطرب در عین حال که در انگیختگی مغز، از سطح آرامش بالایی برخوردارند، اما در سلسله اعصاب آن ها فعالیت خودکار شدیدی نیز در جریان است «نشانگان ستیز یا گریز» کوششی است برای تعیین اضطراب، بر مبنای واکنش سلسله اعصاب. در اینجا یک عامل تحول نیرومند و مؤثر مشاهده می شود که بر این اساس، انسان ها به عامل بیرونی که برایشان تهدید آمیز است واکنش جسمانی از خود نشان میدهند. در اصل بدن، هنگام رویارویی با این علائم، آدرنالین ترشح میکند و این ماده چهار پاسخ اصلی را در بدن به فعالیت وا میدارد: به منظور رساندن خون و تأثیر بیشتر آن بر ماهیچه ها؛ ضربان قلب افزایش مییابد، برای انتقال اکسیژن بیشتر به خون، تنفس تند می شود؛ توزیع انرژی در بدن دوباره از سر گرفته شده، و از تن و سر خارج می شود و در دست و پا متمرکز می شود و سرانجام، فعالیت جسمی در صورت، افزایش مییابد و سپس به منظور خنک کردن این سیستم فعال شده، عمل تعریق شدیدی رخ میدهد. چنین فعالیتی در سلسله اعصاب به پدید آمدن احساسات جسمی منجر شده و فرد را در مقابل علائم بعدی، از خطر آگاه میسازد. این ترس افزایش یافته نسبت به نشانه ها، به افزایش میزان خطر ادراک شده ای که قبلاً توسط سیستم بدن دریافت شده است، منتهی می شود. نظریه های زیست شناختی ، بر این فرضیه تأکید میکنند که این فشار جسمی با پدیده خاصی همراه می شود و به این ترتیب علت ایجاد ترس غیر معقول را آشکار میسازد (چامپیون، پاور، ۱۹۸۵).
۲-۹ دیدگاه انسان گرایی:
دیدگاه انسانی نگر، درباره چگونگی گسترش اختلال های هراسی و اضطرابی در آثار راجرز به خوبی بیان شده است. راجرز عقیده دارد که اگر افراد نتوانند در خلال کودکی « توجه مثبت بی قید و شرط» را از افرادی که برای آن ها معنادار هستند دریافت کنند، یک شیوه کنش وری دفاعی در آن ها گسترش مییابد و دیدگاهی انتقادی نسبت به خود اتخاذ میکنند. به کار بردن این گونه مکانیزم های دفاعی، موجب می شود که آن ها، فقط به جزئی به احساسات مثبت درباره خویشتن دست یابند و به اغتشاش فکری و اضطراب گسترده ای دچار شوند که از احساس تهدید شدگی دائم ناشی میگردد (دادستان؛ ۱۳۹۰).
۲-۱۰ دیدگاه اجتماعی:
در دیدگاه اجتماعی، حالات روانی و اضطرابی به عنوان یک مسئله بهداشتی یا نقص شخصیتی نگریسته نمی شود، بلکه نتیجه محصول، ناتوانی فرد در مقابله مؤثر با فشار روانی مورد توجه قرار میگیرد. در این دیدگاه،رفتار ناسازگار به عنوان یک مشکل که فقط در فرد وجود دارد، تلقی نمی گردد، بلکه دست کم آن را به عنوان شکست دستگاه اجتماعی حمایت کنندۀ وی از قبیل زن یا شوهر، والدین، خواهران و برادران، دوستان، معلمان و رئیس به حساب می آورند (آزاد؛ ۱۳۹۰).
۲-۱۱ جنبههای مختلف اضطراب اجتماعی:
۲-۱۱-۱ جنبههای رفتاری: