گاردنر (۱۹۹۳) بیان میدارد که در دوره های طلایی از روانسنجی و رفتارگرایی، به طور کلی اعتقاد بر این بود که هوش یک موجودیت واحد است که به ارث بردنی است و انسانها در ابتدا مانند تخته سنگ نانوشته هستند که میتوانند هر چیزی را آموزش دیده و یاد بگیرند به شرط آن که این آموزش از راه مناسب ارائه شود، اما این روزها تعداد زیادی از محققین به طور دقیق به عکس این فرض اعتقاد دارند که هوشهای بسیاری وجود دارد که کاملاً مستقل از یکدیگرند و هر هوش دارای نقاط قوت و محدودیتهای مربوط به خود است. گاردنر جنبههای اولیه هوش را شامل اندازه گیری زبانی، ریاضی و منطق، اشکال جنبشی بدن و شکلهای درون فردی و میان فردی هوش میداند. امروزه جنبههای دیگری از هوش وجود دارد که تلاش میشود تا اندازه گیری شوند مانند هوش هیجانی، هوش موفقیت، هوش عملیاتی و هوش سیال. گاردنر بیان میکند که هوش یک توانایی عمومی است که به درجات متفاوت در همه افراد میتوان یافت، هوش کلید حل موفقیت در حل مشکل است، هوش را میتوان با یک آزمون استاندارد اندازه گیری کرد و هوش میتواند موفقیتهای آینده را پیشبینی کند. ویلهلم و انگل[۳۱](۲۰۰۴) بیان داشتند که هوش یک فاکتور شناختی است که بهترین پیشگویی کننده برای شغل و کار است. و همچنین اظهار داشتند که هوش باید شامل اقدامات حل مسئله، تفکر بحرانی، قضاوت اقتضایی و هوش عملی( بر پایه دانش) باشد و هوش عملی فرد شامل یک جزء انگیزشی که میتواند شامل جنبههای اجتماعی، روانشناختی و عاطفی باشد(گوایچارد ، ۲۰۱۱).
هوش استراتژیک:
سازمان برای برنامه ریزی برای موفقیتهای فعلی و آتی نیاز دارد تا در مورد محیط کسب و کار خود( فعالیتها، منابع، بازارها، مشتریان، محصولات، خدمات و هزینه ها) اطلاعات و دانش لازم را داشته باشد. این دانش که باعث میشود سازمان موفقیت عملکردی داشته باشد، لازم است که در سراسر سازمان انتشار یابد. یکی از چالشهای اساسی مدیران ارشد این است که چگونه تفکری را در مورد حال و آینده به منظور پیشبینی روند و مسیرها ایجاد کنند( کروگر، ۲۰۱۰).
در ادبیات مربوط به هوش استراتژیک آن را به عنوان جمع آوری، پردازش، تجزیه و تحلیل و انتشار اطلاعات که ارتباط زیادی با استراتژیک دارد توصیف میکنند. بیشتر به طور خاص هوش استراتژیک را به برنامه ریزی نظامی، هوش امنیت ملی و به تصمیم گیریهای استراتژیک شرکتهای بزرگ مربوط میدانند. هوش استراتژیک به عنوان یک مفهوم که در ارتباط نزدیک با کسب و کار، امنیت ملی و هوش نظامی، استراتژی کسب و کار، منابع استراتژیک، تجزیه و تحلیل و مشاهده استراتژیهای رقابتی، اتحاد و پیوستگی استراتژیک، مدیریت استراتژیک، مشاوره استراتژیکی و توسعه یا برنامه ریزی استراتژیک مورد استفاده قرار میگیرد (کوآسا، ۲۰۱۱).
هوش استراتژیک را نباید تنها به عنوان یک مشخصه نظامی، امنیت ملی و استراتژی شرکتهای بزرگ دانست، بلکه باید هوش استراتژیک را به عنوان یکی از راههای مدیریت دانش در نظر گرفت. هوش استراتژیک قادر به استفاده از مدل سازی، شبیه سازی، هنر، روایتها( تجربه های کاری)، نشانه ها و علائم، ریاضیات آماری و نمودارهاست زیرا این راههای بیان شده برای آن است که مسائل پیچیده و مشکل به شکلی ساده تر بیان شوند و هدف هوش استراتژیک نیز همین است ( همان).
از دیدگاه فرایندی، هوش استراتژیک میتواند به عنوان بخشی از هوش رقابتی در نظر گرفته شود. همچنین به عنوان یک فرایند سیستماتیک و مستمر با هدف تسهیل کنندگی تصمیم گیری استراتژیک، از طریق استفاده از هوش مورد نیاز در زمان مناسب در فرم عملیاتی است(جی.آی.ای[۳۲] ،۲۰۰۴).
فیشر و بن سوآسان[۳۳] (۲۰۰۷) اظهار داشتند که هوش استراتژیک یک سیستم است که دارای ابعادی است که تصویری واضح تر در مورد آینده ایجاد میکند این ابعاد به طور خلاصه شامل پیشبینی، چشم انداز و انگیزه هستند( آقا و آتوا[۳۴]، ۲۰۱۴).
دام و کیم[۳۵] (۲۰۰۲) درباره هوش استراتژیک بیان میدارند:
هوش استراتژیک را میتوان به عنوان این که ” آنچه شرکت نیاز دارد از محیط کسب و کار خود بداند تا قادر به کسب بینش نسبت به فرایندهای حاضر، پیشبینی، مدیریت تغییر برای آینده، طراحی استراتژی مناسب که بتواند ارزش کسب و کار برای مشتریان ایجاد کند و بهبود سود آوری در بازارهای جاری و جدید باشد” تعریف کردهاند. آن ها معتقدند که ارزش هوش استراتژیک از طریق بهبود قابلیتهای مدیران و کارکنان در یادگیری درباره تغییرات بالقوه در محیط کسب و کار و صنعت که مستلزم تجدید دیدگاه و تفکر در مورد فرایند کسب و کار است، قابل مشاهده است)دام و کیم، ۲۰۰۲).
افراد باید اطلاعات جدید، ادراکات، آگاهیها و بینش خود را هر جا و هر زمان که سازمان به آن ها نیاز داشته باشد در اختیار بگذارند. یکی از چالشهای هوش استراتژیک افزایش بهره هوش برای تمام کارکنان و مدیران سازمان است، جای این که بپنداریم وظیفه جمع آوری و انتشار بینش و هوش تنها وظیفه قشر خاص و یا مدیران اجرایی است( همان).
مارچند و هایکس [۳۶](۲۰۰۷) درباره هوش استراتژیک بیان میدارند:
اطلاعات، پایه و اساس هوش استراتژیک است و بدون اطلاعات درست، تصمیم گیری برای کارکنان به منظور تصمیم گیری برای دستیابی و حفظ رهبری بازار دشوار است. بنابرین کاملاً قابل درک است که شرکتهایی که از فرایندهای مؤثر هوش استراتژیک برخوردار هستند به طور معمول میتوانند یکی از آن مواردی باشند که میتوانند از اطلاعات به منظور پیشبینی موفقیت، پاسخ گویی به نیازها و فرصتهای آینده بهره ببرند. ضروری است که مجریان بدانند، هوش استراتژیک نقش کلیدی در دستیابی به مزیت رقابتی و موفقیت آینده دارد. آن ها معتقدند که هوش استراتژیک، باید اطلاعاتی را که یک سازمان درباره محیط کسب و کار نیاز دارد تا بتواند تغییرات را پیشبینی کند، طراحی استراتژی مناسب داشته باشد تا برای مشتریان ارزش ایجاد کند، ایجاد موقعیت رشد و سود برای سازمان در بازارهای جدید در داخل و یا در تمام صنایع فراهم کند را ارائه دهد.
هوش استراتژیک به معنی ایجاد بالاترین سطوح مدیریت اطلاعات درمورد محیط رقابتی، اقتصاد و محیط سیاسی که سازمانها میتوانند در آن به طورصحیح عمل کنند، و میتوانند از تصمیمهای استراتژیک حمایت کنند، بیان شده است( همان).
شش فعالیت عمده برای فرایند هوش استراتژیک تعیین شده است که هر یک از فعالیتها، از طریق تغییر شکل مترقی اطلاعات به هوش، ارزشی برای هوش و سازمان ایجاد میکنند. فعالیتهایی که فرایند هوش استراتژیک را دربر میگیرند شامل( کروگر، ۲۰۱۰):
-
- ادارک و احساس؛ شامل دانستن، شناخت و شناسایی شاخصهای مناسب برای تغییر است ( شاخصهای داخلی و یا خارجی برای شرکت).
-
- جمع آوری؛ تمرکز بر راههای جمع آوری داده های مرتبط و معنی دار دارد.
-
- سازماندهی؛ شامل ساختاردهی داده ها به فرمتهای مناسب به عنوان منابع اطلاعاتی است.
-
- پردازش؛ بر تجزیه و تحلیل اطلاعات با روشهای مناسب و ابزارها تمرکز دارد.
-
- ارتباطات؛ شامل بسته بندی و ساده سازی دسترسی به اطلاعات برای کاربران است.