خانواده، این سیستم اجتماعی کامل با ایجاد پیوندهای عاطفی و مراقبتی قوی، اعضاء را کنار یکدیگر نگه میدارد. در این سیستم، اعضای خانواده کنترل، تأیید و اختلاف عقیده داشتن با یکدیگر را تمرینمی کنند. در بخشی از این تعامل، هر خانواده یک ساختار دارد که میتواند کارآمد یا ناکارآمد، بی نظم و آشفته یا خشک و انعطاف پذیر باشد. وجود چنین سازمانی در خانواده کمک میکند تا در این چارچوب زمانی و تحولی، خانواده به اهداف خود دست یافته و بقای خود را به عنوان یک واحد اجتماعی حفظ کند (مارتین و مارتین[۴۹]، ۲۰۰۰).
نظریه اولسون[۵۰]
کارکرد خانواده پدیده ای بسیار پیچیده است که به شیوه های مختلف سنجش و ارزیابی می شود (ایدلسون، اپشتاین، ۱۹۸۲). به طور کلی، این پدیده به کیفیت زندگی خانواده در سطح سیستمی یا روابط دو تایی اشاره دارد و به نمونه هایی از قبیل سلامت، شایستگی ها، کفایت ها، ضعف ها و قدرتهای نظام خانواده بر میگردد (شک[۵۱]، ۲۰۰۲). پیوستگی، انعطاف پذیری و ارتباط ابعاد اساسی الگو را شامل میشوند.
به میزان تغییر در رهبری، روابط نقش ها و قوانین ارتباطی، انعطاف پذیری گفته می شود (اولسون، ۲۰۰۰). مفاهیم اختصاصی عبارتند از: رهبری (کنترل، انضباط) سبک های مذاکره، روابط نقش ها و قوانین ارتباط، در واقع نکته اساسی در انعطاف پذیری این است که نظام ها چگونه بین تعادل و تغییر، تعادل مییابند. این بعد قبلاً سازش پذیری نام داشته که تغییر واژه ی انعکاسی تغییر مفهومی آن میباشد (اولسون، ۱۹۹۶). چهار سطح انعطاف پذیری عبارتند از انعطاف پذیری خیلی پایین، ساخت یافته (پایین تا متوسط)، انعطاف پذیر(متوسط تا بالا) و بی نظم (بسیار بالا) میباشد.پیوستگی، پیوند عاطفی اعضای خانواده نسبت به یکدیگر است(اولسون، ۱۹۹۴، ۱۹۹۶، ۲۰۰۰). بر طبق این الگوها بسیاری از متغیرها یا مفاهیم خاصی که برای سنجش و تشخیص پیوستگی خانواده از آن ها استفاده میشوند، پیوند عاطفی، مرزها، اتحادها، زمان، فضا، دوستان، شیوه تصمیم گیری، علایق و واکنش ها را شامل می شود. تعادل در این سازه زمانی فراهم می شود که نظام خانواده در حد فاصل جدایی و با هم بودن قرار میگیرد. پیوستگی چهار سطح متفاوت را در بر میگیرد که عبارت از رها شده (خیلی پایین)، جدا شده (پایین تا متوسط)، پیوسته (متوسط تا بالا) و در هم تنیده (خیلی بالا) میباشد. فرض بر این است که کنش مطلوب و بهینه ی یک سیستم با سطوح متعادل و مرکزی پیوستگی (جدا شده و پیوسته) همراهی می شود. سطوح نامتعادل یا افراطی و گسستته و در هم تنیده عموماً در روابط مسئله ساز خانواده ها طی مدت زمان طولانی مشاهده می شود (اولسون، ۱۹۹۶).
بعد سوم در این الگو، ارتباط است که یک بعد تسهیل گر میباشد و اهمیت آن، از جهت کمک به حرکت و جابجایی، در دو بعد دیگر است. برای ارزیابی این بعد مهارتهایی از قبیل: شنیدن، صحبت کردن، خودافشاگری، شفافیت، احترام و توجه به یکدیگر باید مد نظر قرار گیرد (اولسون، ۲۰۰۰).
مهارت های شنیدن به همدلی و گوش دادن دقیق اشاره دارد و مهارت های صحبت کردن، گفتگو با فرد مورد نظر و همزمان با خود افشاگری و احساسات مشترک درباره ی خودو روابط، مرتبط می شود. تعقیق یا دنبال کردن عبارت است از: ماندن در یک موضوع و احترام و توجه به جنبههای مؤثر ارتباط و مهارت های حل مسئله در زوج ها یا خانواده. خانواده های متعادل نقاط قوت و توانایی بیشتری داشته، ارتباط با فرزندان و به خصوص نوجوانان دارند و از طرف دیگر مجهز به مهارت های حل تعارض بوده و لذا رضایت بالاتری از زندگی دارند. بنابرین، این نقاط قوت به خانواده قدرت در برابر حوادث استرس زا میدهد و آن ها بهتر با استرس ها و نیز تغییرات کنار میآیند و در نتیجه همانند یک عامل پیشگیرانه، کارکرد خانواده را حفظ میکند.
در واقع الگوهای ارتباطی تعاملات و سازگاری، از بین نسل ها انتقال پذیر هستند و این انتقال در رشد اجتماعی و هیجانی کودکان نفوذپذیر است (سباتیلیف[۵۲]، ۲۰۰۳).
فینچام و برادبوری[۵۳] (۱۹۹۳) بیان می دارند که نگرش ها و تفاسیری که زوج ها از رفتارهای همدیگر دارند در سازگاری زناشویی آن ها مؤثر است. همچنین در تحقیقی که وانتزتی[۵۴] و همکارانش در سال (۱۹۹۲) انجام دادند به این نتیجه گیری منجر شد که نگرش های مثبت در رفتارهای هر یک از زوج ها در امید داشتن به روابط زناشویی خوشایند در آینده تأثیر گذار است. آن ها همچنین بیان می دارند که انتظارات مثبت در سازگاری زناشویی مثبت نیز نقش به سزایی دارد. پیش فرضیه ای زوج ها در زمینه ماهیت زن و مرد و توانایی افراد برای تغییر دادن وتحول در عملکرد زناشویی آن ها نیز مؤثر است. به عنوان مثال ایدلسون و اپشتاین (۱۹۸۲) طرح کردند که عده فراوانی از مردم معتقدند که همسران آن ها تغییر نمی کنند و یا تخریب کننده است و باعث می شود که روابط آن ها مخدوش شود. و این خود، بر هم زدن ارتباط و احتیاج به درمان را موجب می شود. همچنین هر یک از زوج ها باری همسر خود یک سری ملاک ها و انتظاراتی را در نظر دارند که اجرا نکردن این انتظارات و یا رعایت نکردن این ملاک ها باعث پایین آمدن سطح رضایت مندی زناشویی شده و روابط بین زوج ها شروع به تیرگی میکند (ویرکلر[۵۵]، ۱۹۹۸).
طی چندین دهه گذشته، نظریه و تحقیقات شناختی – رفتاری نقش انواع شناخت ها را در افرادی بررسی کردهاند که سازگاری یا نابسامانی زناشویی را تجربه میکنند. چندین مطالعه به بررسی اسنادهای زن و شوهرها به وقایع مثبت ومنفی پرداختهاند. در حالی که مطالعات دیگر نقش انواع گوناگون سازههای پردازش اطلاعات، نظیر توجه انتخابی، انتظارات، مفروضه ها و ضوابط و استانداردها را بررسی کردهاند.
سایر صاحب نظران نیز نشان دادند که متکی شدن به ضوابط یا باورهای غیر واقعی از طرف یکی یا هر دو شریک زندگی احتمالاً ناراحتی و نارضایتی از زناشویی را موجب می شود (به نقل از سیف، بهاری ۱۳۸۳).
نقش و اهمیت باورهای ارتباطی در کارکرد خانواده وسازگاری زناشویی