۲-۱ بخش اول: هوش اخلاقی
۲-۱-۱هوش
هوش[۲۸] یکی از مفاهیم بنیادین در علم روانشناسی است که مطالعات و تحقیقات بسیاری راجع به آن صورت گرفته است ولی با وجود این کوششها به لحاظ پیچیدگی و چند ساختی بودن و نیز عوامل متعدد دخیل در آن هنوز صاحبنظران به همسویی یکی در مورد ابعاد هوش و حتی تعریف دقیقی از آن دست نیافته اند (صمدی، ۱۳۸۵).
هوش یکی از با ارزشترین ویژگیهای آدمی است، نقش مهمی در توانایی ها و کاراییهای ما ایفا می کند و تمام فعالیتهای ما را تحت تأثیر قرار میدهد.
هوش مجموعه استعدادهایی است که به وسیله آن شناختهایی به دست می آوریم، آن ها را حفظ میکنیم و عناصر تشکیل دهنده فرهنگ خود را، برای حل مسائل روزانه و برای سازگاری سریع با محیط ثابت و در حال تغییر به کار می بریم.
برخی از فعالیتهای ذهنی که به طور معمول در تعریف هوش گنجانده میشوند و کم و بیش به وسیله آزمونهای هوش اندازه گیری میشوند شامل این موارد است:
الف) توانایی یادگیری و بهره گیری از تجربه
ب) توانایی تفکر انتزاعی و استدلال
ج) توانایی سازش و انطباق با محیط
د) توانایی سازمان بخشیدن به اطلاعات
هـ)توانایی حل مشکل (گنجی، ۱۳۹۰: ۱۰۲).
ولی از هوش تاکنون تعریف واحدی که مورد توافق همه صاحبنظران باشد؛ به دست نیامده است. هوش چیزی است که ارزیابی و اندازه گیری آن کار سادهای نیست؛ چون انواع متفاوتی دارد. در سال (۱۹۸۳ م) دکتر “هاوارد گاردنر[۲۹] ” استاد دانشگاه هاوارد مفهوم جامعتری از هوش ارائه داد و آن را چند هوشی نامید. تئوری او با نظریات سنتی کاملاً مغایر بود. او یک طبقه بندی هفتگانه اولیه از هوش ارائه نمود:
هوش زبانشناختی: یعنی مهارت کار کردن با زبان و کلمات. گاهاً میبینیم که بعضی قادر به تکلم به چندین زبان مختلف هستند؛ در حالی که بعضی در یادگیری یک زبان هم درماندهاند.
هوش منطقی و ریاضی: حل مشکلات به طریقی کاملاً منطقی.
هوش موسیقی: قابلیت فکر کردن در قالب نتهای موسیقی و ریتم.
هوش فضایی: حل مشکلات به صورت بصری در مغز فرد.
هوش فیزیکی: داشتن توانایی در حرکت عضلات و سایر حرکات ورزشی.
هوش میان فردی: توانایی شناخت احساسات؛ حالات و عواطف دیگران و مهارتهای اجتماعی.
هوش درون فردی: اطلاع از خودمان؛ احساسات و افکار خودمان. به طور کلی هوش را توانایی حل و فصل امور و مسائل به طرزی عقلانی و اصلاح و تلفیق رفتار با تغییرات محیطی نامید (تومین، ۱۳۷۲: ۱۲۶).
بنابرین نمی توان تعریف واحد و مشخصی از هوش ارائه داد که مورد توافق همه صاحبنظران باشد.اما عناصری از هوش وجود دارد که مورد توافق اکثریت قرار گرفته است. گیج و برلاینر[۳۰] (۱۹۹۲) عناصر فوق را به سه دسته تقسیم کرده اند:
۱٫توانایی پرداختن به امور انتزاعی، منظور این است که افراد باهوش بیشتر با امور انتزاعی( اندیشه ها، نمادها، روابط، مفاهیم، اصول) سروکار دارند تا امور عینی(ابزار مکانیکی، فعالیتهای حسی)
۲٫ توانایی حل کردن مسائل، یعنی توانایی پرداختن به موقعیتهای جدید، نه فقط دادن پاسخهای از قبل آموخته شده به موقعیتهای آشنا.
۳٫ توانایی یادگیری، به ویژه یادگیری انتزاعیات، از جمله انتزاعیات موجود در کلمات و سایر نمادها و نیز توانایی استفاده از آن ها (سیف، ۱۳۸۴: ۵۷۸).
هوش مجموعه استعدادهایی است که با آن ها شناخت پیدا میکنیم، شناختها را به یاد میسپاریم و عناصر تشکیلدهنده فرهنگ را به کار میبریم تا مسائل زندگی روزانه را حل کنیم و با محیط ثابت و محیط در حال تغییر سازگار شویم(گنجی، ۱۳۸۲: ۲۱).
۲-۱-۲ انواع هوش
در مورد انواع هوش نظریات گوناگونی توسط متخصصان و صاحبنظران مربوطه بیان شده که در ذیل به برخی آن ها اشاره میگردد:
هوش هیجانی یا هوش عاطفی[۳۱] (EI) : در سال ۱۹۹۰ مقاله ای توسط سالووی و مایر منتشر شد که در آن اصلاح هوش هیجانی برای اولین بار استفاده شد. آنان EI را به عنوان توانایی درک و بیان هیجانات، استفاده از هیجانات و مدیریت آن تعریف کردند (چرنیس[۳۲]، ۲۰۰۲)
بار آن[۳۳] (۱۹۹۷) ، نظریهپرداز دیگری است که هوش هیجانی را به عنوان مجموعه ای از ظرفیتها، قابلیتها و مهارت های غیرشناختی که تواناییهای فرد را در موفقیتآمیزی با مقتضیات و فشارهای محیطی افزایش می دهند وی هوش هیجانی را در پنج مقوله کلی تعریف می کند: ۱- بهره هیجانی درون شخصی شامل قاطعیت، استقلال، خودآگاهی و خودشکوفایی ۲- بهره هیجانی بین شخصی شامل همدلی و مسئولیت پذیری اجتماعی ۳- بهره هیجانی قابلیت سازشیافتگی شامل انعطافپذیری، آزمون واقعیت و توانایی حل مسأله ۴- بهره هیجانی مدیریت تنیدگی شامل مهار تکانه، تحمل تنیدگی ۵- بهره هیجانی خلق عمومی شامل امیدواری و شادمانی
با توجه به نظریه پیاژه که هوش را توانایی سازگاری و انطباق با محیط میداند، به نظر میرسد که یکی از عوامل مؤثر در سازگاری اجتماعی، هوش باشد. بنابرین هوش هیجانی به عنوان علل مهمی در قدرت سازگاری و پذیرش اجتماعی می تواند نقش ایفا کند.
همچنین بارآن (۲۰۰۵) مفهوم هوش هیجانی – اجتماعی (ESI) را مطرح کردهاست که عملکردهای هیجانی اجتماعی را که منجر به سلامت روانی و نهایتاًً موفقیت در تحصیل میشوند را اندازه گیری می کند.(پورشهریاری، ۱۳۸۷) هوش معنوی : برای اولین بار در سال ۱۹۹۶ توسط استیونز مطرح شد و به توسط ایمونس[۳۴] در سال ۱۹۹۹ گسترش یافت.
زوهر و مارشال[۳۵] (۲۰۰۰) هوش معنوی را به عنوان هوشی که به حل مشکلات، معنا و ارزش میدهد تعریف میکنند که با بهره گرفتن از آن میتوان اعمال و زندگی را در بافتی که از لحاظ معنا عمیقتر و وسیعتر باشد، قرارداد و به کمک آن میتوان سنجید که کدام راه و روش زندگی از دیگر راه ها و روشها کاراکتر، موثرتر و معنادارتر است.
ایمونس(۲۰۰۰) پیدایش سازه هوش معنوی را به عنوان کاربرد ظرفیتها و منابع معنوی در زمینه ها و موقعیت عملی در نظر میگیرد. به عبارتی، افراد زمانی هوش معنوی را به کار میبرند که بخواهند از ظرفیتها و منابع معنوی برای تصمیم گیریهای مهم و اندیشه در موضوعات وجودی یا تلاش در جهت حل مسائل روزانه استفاده کنند. او هوش معنوی را چارچوبی برای تشخیص و سازماندهی مهارت ها و قابلیتهایی که مستلزم کاربرد انطباقی معنویت است تعریف می نماید او پنج مؤلفه برای هوش معنوی پیشنهاد می کند که شامل این موارد است:
۱- ظرفیت تعالی، گذشتن از دنیای جسمانی و مادی و متعالی کردن آن
۲- توانایی ورود به حالت های معنوی از هوشیاری
۳- توانایی و آراستن فعالیتها، حوادث و روابط زندگی روزانه همراه با احساس تقدس
۴- توانایی استفاده از منابع معنوی برای حل مسائل زندگی
۵- توانایی رفتار فضیلت مأبانه مانند بخشش، سپاسگذاری، فروتنی و احساس شفقت.
علاوه بر موضوع هوش مذکور برخی دیگر از متخصصان نوع خاصی از هوش تحت نام هوش مصنوعی[۳۶] را مطرح کردهاند.