سوم آنکه افراد شاد، خوشبین هستند و بیشتر از افراد بدبین احساس شادی دارند (سلیگمن، ۱۹۹۱).
چهارم آنکه افراد شاد برونگرا هستند و در ارتباط و همکاری با دیگران توانمندند. افراد شاد در مقایسه با افراد ناشاد، چه در تنهایی و چه در حضور دیگران، احساس شادی میکنند (دینر، سندویک، پاوت و فوجیتا[۸۲]، ۱۹۹۲).
شوارز و استراک[۸۳] (۱۹۹۱) معتقدند که افراد شادکام، کسانی هستند که در پردازش اطلاعات در جهت خوشبینی و خوشحالی سوگیری دارند؛ یعنی اطلاعات را طوری پردازش و تفسیر میکنند که به شادمانی آنها منجر شود. دینر و لوکاس[۸۴] (۲۰۰۰)، فرد شادکام را فردی زندهدل، سالم، فرهیخته، برونگرا، خوشبین، مذهبی، دارای عزت نفس بالا و تمایلات فروتنی میدانند؛ اما بعضی پژوهشگران در دهه ۱۹۸۰ مدعی کشف ژن شادی شدند. آنها شادمانی را به برونگرایی و ثبات هیجانی مربوط ساختند و از آنجا که این ویژگی های شخصیتی نیز تا حد زیادی مبنای ژنتیک دارند، ادعای فوق مطرح شد ( آیزنک[۸۵]، ۱۹۹۰، به نقل از کشاورز و وفاییان، ۱۳۸۶).
فروید، طنز را وسیلهای برای دستیابی به شادی با وجود تمام اتفاقات اضطرابآور و شرایط نامساعد میداند. طنز، از ارزش ایمنسازی بسیاری برخوردار است. فروید معتقد است بدون داشتن حس طنز و استفاده از آن در موقعیتهای مناسب امکان ندارد بتوان از لحاظ روانی شاد بود. طنز به ما این توانایی را میدهد که شادی را در زندگی حفظ کنیم (جیکسون[۸۶]، ۲۰۰۵، نقل از عناصری، ۱۳۸۶).
دینر و دینر (۱۹۹۵) و آرگایل (۲۰۰۱) معتقدند شادکامی، شامل حالت خوشحالی یا سرور (هیجانات مثبت)، راضی بودن از زندگی و فقدان اضطراب (عواطف منفی) است. بعضی فیلسوفان معتقد بودند شادکامی را میتوان به بهترین وجه با سرکوب امیال و خواسته ها به دست آورد، در حالی که عدهای دیگر، تحقق یافتن امیال را دلیل شادکامی میدانستنند ( فریش[۸۷]، ۲۰۰۶). کار (۱۳۸۵) معتقد است که شادکامی حقیقی از ارضای امیال حاصل نمی شود، بلکه از انجام چیزی که از لحاظ اخلاقی ارزش انجام دادن را دارد، حاصل می شود.
۲-۲- پیشینه تحقیق
در این قسمت، پژوهش های انجام گرفته در مورد متغیرهای اصلی پژوهش و ارتباط آن ها با یکدیگر را مد نظر قرار خواهد گرفت.
۲-۲-۱-پژوهشهای مربوط به ارتباط الگوهای ارتباطی خانواده با احساس تنهایی و شادکامی
پژوهشهای انجام گرفته مربوط به احساس تنهایی در سالهای اخیر رشد قابل توجهی داشته است که دلایل آن را میتوان به گسترش روزافزون این پدیده در همه جوامع دانست (پپلو و پرلمن، ۱۹۸۲).
تجربهنشان داده است احساس تنهایی با افسردگی رابطه دارد. کرن[۸۸] (۲۰۰۵)، یکی از متغیرهای مؤثر بر افسردگی را، تجربه احساس تنهایی دانست. یافته ها نشان داده اند که جوانان بیشتر از بزرگسالان تنهایی را تجربه میکنند. تنهایی به ویژه میان دانشجویان یک مشکل عمده برای مشاوران و درمانگران است. نتایج تحقیقات نشان داده اند که تنهایی همبستگی مثبتی با مشکلات درونی شده دارند (فونتین، یانگ، برکز، دج، پرایز، پتی و بیتز[۸۹]، ۲۰۰۹).
در پژوهشی که ارتباط بین بعد ارتباطی (گرمی-حمایتگری) خانواده و احساس تنهایی را مورد بررسی قرار میداد، این دو همبستگی منفی داشتند (دیزلند[۹۰]، ۲۰۰۰). داده ها نشان می دهند نوجوانانی که رابطه عاطفی گرمی با والدین خود دارند و راجع به مسائل خود با والدین به راحتی گفت و گو میکنند، به رشد عاطفی، اجتماعی و رفتارهای بهنجار آنها کمک می شود و احساس تنهایی کمتری خواهند کرد (خوئینژاد، رجایی و محبراد، ۱۳۸۶).
نتایج پژوهش های متفاوت نشان داده بعد گفت و شنود با عزت نفس و حمایت اجتماعی رابطه مثبت ( کوئرنر و ماکی[۹۱]، ۲۰۰۴) و با اضطراب و افسردگی رابطه منفی دارد ( گودیکانست[۹۲] و نیشیدا[۹۳]، ۲۰۰۱).
لوبدل[۹۴] و پرلمن (۱۹۸۶)، در یک پژوهش بر روی دانشجویان دختر و والدین آن ها، به بررسی موضوع ذکر شده پرداختند: آیا احساس تنهایی والدین و شیوه فرزندپروری آن ها، با احساس تنهایی فرزندشان ارتباط دارد؟ یافته ها نشان داد که دخترانی که از مهرورزی والدین و رفتارهای مثبت آنها بی بهره بودند، نمرات احساس تنهایی بالاتری داشتند. شِیوِر[۹۵] و پپلو (۱۹۷۹؛ نقل از بولاک[۹۶]، ۱۹۹۳) گفتند که کسانی که در کودکی والدینشان را دور از خود حس میکردند، در بزرگسالی احساس تنهایی بیشتری داشتند.
در بررسی بین ارتباط بین سبک های دلبستگی در خانواده و احساس تنهایی، پژوهش برلین[۹۷] و همکاران (۱۹۹۵) نشان داد که احساس تنهایی در کودکان ناایمن اجتنابی پایین و در کودکان ایمن متوسط است. اما نتایج پوهش میکولینسر و ناچشون[۹۸] (۱۹۹۱) نشان داده که افراد دلبسته ایمن به دلیل روابط رضایت بخششان با دیگران احساس تنهایی پایین تری دارند.
هنوود و سولانو[۹۹] (۱۹۹۴) نشان دادند که احساس تنهایی کودکان با راهبردهای ارتباطی ضعیف و نگرش منفی به دیگران ارتباط معنا داری دارد. پژوهشگران پیشین (جونز، کارپنتر و کوئینتانا[۱۰۰]، ۱۹۸۵) به نقش عوامل فرهنگی و رابطه والدین با کودک (حجت، ۱۹۸۲) در فرهنگ های مختلف به ویژه رابطه مادر با کودک (حجت، ۱۹۸۹) یا جانشین مادر و ارتباط اولیه او با کودک، اشاره کرده اند و آن را بر میزان احساس تنهایی تجربه شده، نحوه واکنش به تنهایی و احساس گزارش شده از تنهایی و رشد و شکل گیری احساس کودکان مؤثر میدانند.
محیط خانواده، نوع ارتباط افراد و نوع تربیت فرزندان توسط والدین، همگی میتوانند پیش بینی کننده احساس تنهایی فرزندان باشند. نتایج تحقیقات( خیّر و حسینچاری، ۱۳۸۱) نشان میدهد که سبک تربیتی سهل گیرانه با احساس تنهایی نوجوانان رابطه مثبت دارد، اما میزان آسیب آن به نوجوانان کمتر از سبک تربیتی مستبد است. این موضوع شاید به این دلیل باشد که والدین سهلگیر از تنبیه و سرزنش فرزندان خود اجتناب میکنند و تنها توجه کمتری نسبت به آنها دارند، این بیتوجهی تخریب کمتری در روابط عاطفی آنان با فرزندان آنها دارد و فرزندان آنها احساس بهتری نسبت به والدین دارند و کمتر احساس تنهایی میکنند.
ساختارهای خانواده شامل تضادها، همدلیها، سبکهای فرزندپروری و نحوه تعاملات، بر ابعاد مختلف شخصیت اثر دارد. همچنین ساختار خانواده با ابعد خودپنداره و سلامت روانی و نحوه شکل گیری آن ارتباطی قوی دارد (نلر، اسمیت، بوما وشوییتزر[۱۰۱]، ۱۹۹۲).
برخی پژوهشها نشان داده است که برداشت و درک فرزندان از روابطشان با والدین، پیشبینی کننده خوبی برای رضایتمندی آنان از زندگی است ( لانگ و لانگ[۱۰۲]، ۱۹۹۲؛ به نقل از آقا محمدیان و حسینی، ۱۳۸۴).