آلپورت مذهب بیرونی را به عنوان یک مذهب نابالغ یا کمتر رسش یافته نسبت به مذهب درونی توصیف می کرد.به عقیده وی ،مذهب بیرونی کمتر از مذهب درونی ،جنبه درمانگرانه و پیشگیرانه دارد .تنها مذهب با جهت گیری درونی است که سلامت روانی را تضمین میکند.
اعتقادات مذهبی درونی به صورت یک چهارچوب معنابخش است که برحسب آن تمام زندگی شناخته می شود.اشخاصی با این اعتقاد،انگیزه های اصلی خود را درون مذهب مییابند.دیگر نیازها هرچقدر هم که قوی باشند،نسبت به این انگیزه ارزش کمتری دارند.چنین اشخاصی وقتی باوری را بپذیرند،سعی میکنند که آن را درونی ساخته و به طور کامل دنبال کنند(آلپورت و راث[۳۷]،۱۹۶۷)
اعتقادات مذهبی بیرونی ،به مذهب به عنوان یک شیوه دلداری و تسلیمی و قرارداد اجتماعی می نگرد.بنابرین مذهب یک روی آورد ابزاری ،در خدمت خود و برای متناسب و شایسته نشان دادن خود میباشد(دوناهو[۳۸]۱۹۸۵).
استفاده از مذهب به افراد کمک میکند تا با اثرات منفی رویدادهای استرس زا مقابله کنند و دریافتن هدف و معنا در این رویدادها، حتی زمانی که بنظر بی معنا هستند، به آن ها یاری می رساند (فولکمن[۳۹] و موسکوویتز[۴۰]،۲۰۰۰).
نتایج پژوهشی که توسط یانگ و همکاران بر روی ۳۰۳ نفر از فارغ التحصیلان رشتههای روان شناسی صورت گرفت نشان داد که معنویت به عنوان یک سازه ،نقش مهمی بر سازگاری روان شناختی دارد و می توان از آن در کار بالینی با مراجعین کمک گرفت .
نتایج مطالعه ناوارا و جیمز[۴۱]نشان داد افرادی که در مقیاس جهت گیری مذهبی بیرونی نمرات بالاتری را کسب کرده بودند استرس بیشتری داشتندولی افراد که نمرات بالایی در جهت گیری مذهبی درونی داشتند ،استرس کمتری را نشان میدادند.
فرگوسن[۴۲](۲۰۰۱)در مطالعات و پژوهش های خود به این نتیجه رسید که تجربه و آموزه های مذهبی اغلب باعث جابجایی و تغییر در اعتقادات و باورهای مذهبی در فرد می شود.این جابجایی به منظور دورشدن از مادیگری و به سمت یاوری و نوع دوستی متمایل می شود.
کاظمی و فرجی ،در بررسی پژوهش ها و مطالعات مرتبط با موضوع دین ،حدود۱۳۵ پژوهش(مقاله ،کتاب و پایان نامه کارشناسی ارشد و دکتری)را ارزیابی و از مجموع آن ها تعداد ۷۳ مورد پژوهش تجربی مرتبط با موضوع دین و دینداری را گزارش کردهاند.
بر اساس مطالعات انجام شده دیگر بین مذهبی بودن و معنادار بودن زندگی و سلامت روانی ارتباط نزدیکی وجود دارد. در یک بررسی که ۸۳۶ بزرگسال شرکت داشتند معلوم شد که بین سه شاخص مذهبی بودن (فعالیتهای مذهبی غیرسازمان یافته و فعالیتهای مذهبی سازمان یافته) و روحیه داشتن و دلگرمی به زندگی همبستگی مثبتی وجود دارد (جیمز،۲۰۱۱). به علاوه اسپیکا[۴۳]و همکاران (۲۰۱۰)۳۶ مطالعه تجربی در مورد مرگ و درگیری مذهبی را مرور کردند و نتیجه گرفتند که ایمان قوی تر یا معتقد بودن به زندگی بعد از مرگ با ترس کمتر از مرگ همبستگی دارد. همچنین افرادی که نمره بالاتری در شاخص مذهب درونی داشتند ترس کمتری را از مرگ گزارش کردند.
مطالعات دیگر تأثیر مداخلات مذهبی را در کاهش اضطراب و تحمل فشارهای روانی پس از بهبودی نشان دادهاند (بلیزی و همکاران،۲۰۰۷). به عنوان مثال نتایج دو بررسی نشان داد کسانی که به اعتقادات مذهبی پایبند بودند اضطراب و ناراحتی کمتری را نسبت به کسانی که به اعتقادات مذهبی پای بند نبودند گزارش کردهاند (تیلور،۲۰۰۹).
گارنتر[۴۴]و همکاران (۲۰۱۱) در زمینه سلامت روانی و اعتقادات مذهبی شش مقاله را مورد بررسی قرار دادند و دریافتند که در تمام این مطالعات بین اعتقادات مذهبی و سلامت روانی رابطه مثبتی وجود دارد. هانت[۴۵](۲۰۱۰) سازگاری زناشویی ۶۴ زوج را مورد بررسی قرار داد و نشان داد که مذهب به طور مثبت با سازگاری زناشویی خوشحالی و رضایت زناشویی بالاتر ارتباط دارد و همچنین نتیجه گرفت که مذهب یک عامل مهم در جلوگیری از طلاق است.
زاکرمن[۴۶] و همکاران (۲۰۱۲) در پژوهشی گزارش کردند در افراد سالمندی که نمره کمتری در شاخص مذهبی بودن به دست آوردند میزان مرگ و میر ۴۲درصد بود در حالی که این میزان برای افراد سالمندی که نمره شاخص مذهبی بالایی داشتند ۱۹درصد بود.
برگین[۴۷] در بررسی پیشینه این موضوع ،دریافت که ۴۷ درصد بررسی های مطالعه وی رابطه مثبت را میان دین و بهداشت روانی نشان میدهد .۲۳درصد دیگر بیانگر رابطه منفی است. ۳۰درصد هم اصلا رابطه ای میان این دو نشان نمی دهد.علت برخی از این ناهمخوانی ها ،ممکن است نوع معیارهایی باشد که به کار می رود.
برگین و همکاران با فراتحلیل ۲۴مقاله پژوهشی به بررسی رابطه بین مذهب با سلامت روانی پرداختند و نشان دادند که بین مذهب و سلامت روانی رابطه مثبت وجود دارد.بدین معنا که افراد دارای جهت گیری مذهبی درونی یعنی افرادی که معتقدند مذهب در ذات آن ها ریشه دارد ،در مقایه با افرادی که جهت گیری مذهبی بیرونی دارند ،یعنی مذهب را وسیله ای برای دستیابی به چیزهای دیگر می دانند،سلامت روانی مثبت تری دارند.
در مطالعه دیگری مکین توش[۴۸] (۲۰۱۰) نقش مذهب را در سازگاری افراد با یک رویداد معنی دار زندگی بررسی کرد. او با ۱۲۴ پدر و مادری که کودک خود را به علت سندرم مرگ ناگهانی از دست داده بودند مصاحبه کرد و دریافت که مذهبی بودن با یافتن معنی در مرگ ارتباط مثبتی دارد. به علاوه مذهبی بودن با افزایش صلاحیت روانی و کاهش ناراحتی در بین والدین در طی ۱۸ ماه بعد از مرگ کودکانشان ارتباط داشت.
سلامت معنوی دارای دو بعد میباشد. بعد عمودی که شامل ارتباط با خدا یا یک قدرت بی نهایت و ماوراء است و بعد افقی هم منعکس کننده اتصال ما به دیگران و طبیعت و هم اتصال درونی ما است، که عبارت است از توانایی ما برای یکپارچه کردن ابعاد مختلف وجودمان و توانایی ما برای انتخاب های مختلف شامل ارتباط با دیگران و محیط میباشد (لاین[۴۹]،۱۹۸۷).
کوئینگ[۵۰] نیز در تحقیقی نشان داده است که سلامت روانی و جسمی انسان ،با زندگی معنوی او را رابطه مثبت دارد .افرادی که اعتقادات مذهبی قوی تری دارند ،سازگاری بهتری با موقعیت های استرس دارند.هنگام بیماری سریع تر از افراد غیرمذهبی بهبود پیدا میکنند .میزان پایین تری از هیجانات منفی و افسردگی را تجربه میکنند ،از عملکرد تحصیلی و حمایت اجتماعی بالاتری برخوردارند و اضطراب کمتری دارند.مذهب بسیاری از نیازهای اساسی انسان را برآورد میکند و خلاءهای اخلاقی ،عاطفی و معنوی او را پر میکند ،امید و قدرت را در فرد تحیکم نموده و خصوصیات خلاقی ،معنوی را در فرد و اجتماعات استحکام داده ،پایگاه بسیار محکمی برای انسان در برابر مشکلات ومصائب و محرومیت های زندگی ایجاد میکند.
کوئینگ (۲۰۰۷)در تحقیقی نشان داده است که سلامت روانی و جسمی انسان با زندگی معنوی او رابطه ای مثبت دارد .افرادی که اعتقادات مذهبی قوی تری دارند ،سازگاری بهتری با موفقیت های استرس دارند.هنگام بیماری سریع تر از افراد غیرمذهبی بهبود پیدا میکنند ،میزان پایین تری از هیجانات منفی و افسردگی را تجربه میکنند،اضطراب کمتری دارند و از حمایت اجتماعی بالاتری برخوردارند.
هاکنی و ساندرز[۵۱](۲۰۰۳) در بررسی رابطه ی مذهب با سلامت روان دریافتند که افراد مذهبی نمره های بالاتری در آزمون های سلامت روانی و جسمانی و نمره های پایین تری در آزمون های مربوط به اختلالات روانی کسب میکنند.