۴-۲-۸-۱- اقسام مبیع
طبق ماده ۳۵۰ ق.م: «مبیع ممکن است مفروز باشد یا مشاع یا مقدار معین به طور کلی از شیء متساوی الاجزاء و همچنین ممکن است کلی فی الذمه باشد» .
عین خارجی که آن را عین شخصی و عین معین نیز گویند، به چیزی گفته می شود که در خارج موجود و بتوان به آن اشاره حسیه نمود مانند : آن خانه .
عین خارجی بر دو قسم است :
- مفروز : که عبارت است از چیزی که یک نفر بالانحصار مالک آن باشد. مانند : خانه ای که منحصراًً متعلق به محمد است و شریکی در آن ندارد .
- مشاع : که عبارت از چیزی که دو نفر یا بیشتر در آن شریک باشند و سهام هر یک را در خارج نتوان تمیز داد. مثلاً خانه ای که به ارث به دو پسر میرسد، هر یک به نسبت سهم خود در خانه شریک است.
قانون مدنی کلمه در حکم عین خارجی را در ماده ۴۰۲ (هر گاه مبیع عین خارجی و یا در حکم آن بوده) استعمال کردهاست و منظور از آن مقدار معین به طور کلی از شیء متساوی الاجزاء میباشد که ماده ۳۵۰ ق.م نام میبرد. مثلاً انباری دارای صد تن گندم است (گندم از اشیاء متساوی الاجزاء میباشد. یعنی هر مقداری از آن مانند بقیه آن است) مالک سه تن از گندم های موجود در انبار را به طور کلی (بدون آنکه جدا نموده باشد) به دیگری می فروشد. (امامی،۱۳۹۰،۵۰۶)
۴-۲-۸-۲- مفهوم کلی فی الذمه
کلی فی الذمه که آن را کلی نیز گویند، چنان که ماده ۳۵۱ ق.م تعریف می کند پیزی است که صادق بر افراد عدیده باشد. مانند : گندم و آهن که هر یک از مفهوم گندم و آهن دارای افراد بسیاری در خارج است که به هر یک از آن ها گندم و آهن گفته می شود .
در صورتی که مبیع کلی است باید تمامی اوصاف آن معلوم باشد. آن اوصاف عبارت از مقدار، جنس و وصف. مثلاً هرگاه کسی از دیگری چیزی می خرد باید بداند چه جنس (مثلاً برنج) دارای کدام وصف (مثلاً دم سیاه) و چه مقدار (یکصد کیلو) مورد معامله است. (همان منبع،۵۰۹)
۴-۲-۸-۳- زمان ملکیت مبیع و ثمن
طبق بند یک ماده ۳۶۲ ق.م: «۱- به مجرد وقوع بیع مشتری مالک مبیع و بایع مالک ثمن می شود ». این بند ناظر به موردی است که مبیع عین معین باشد و قابلیت تملیک را داشته باشد .
در مبیع کلی فی الذمه، پس از عقد خریدار مالک هیچ چیز نمی شود جز اینکه حق دارد از فروشنده بخواهد که فرد مبیع را تعیین و تسلیم دارد. برای مثال : مصداق گندم را باید فروشنده تعیین کند و تنها از این تاریخ است که خریدار میتواند بر آن ادعای مالکیت کند. همچنین است در مورد کلی در معین (مقدار معین به طور کلی از شیء متساوی الاجزاء). زیرا تا فروشنده مبیع را از توده معین انتخاب نکند (یا حادثه ای مبیع را مشخص نسازد) خریدار بر هیچ مال معینی حق عینی پیدا نمی کند و مالک چیزی نیست و امتیاز آن بر کلی فی الذمه این است که به اجمال میدانیم که مبیع در داخل آن توده معین است. (کاتوزیان،۱۳۹۱،۳۲)
۴-۲-۸-۴- ماهیت تعیین مصداق در بیع کلی
در فرضی که موضوع تعهد دادن مال کلی است، انتخاب مال کلی به منزله تملیک آن نیست. زیرا انتقال به وسیله سببی (عقد بیع) که از پیش تمهید شده انجام می پذیرد و انتخاب مدیون شرط نفوذ و اجرای آن را فراهم می آورد. ولی، این انتخاب ارادی نیز به انشاء و تصمیم جدید نیاز دارد و ایقاع است و مالک باید اهلیت تصرف داشته باشد (ماده ۲۶۹ ق.م). پس باید پذیرفت که وفای به عهد در این فرض ایقاع است؛ ایقاعی که حق دینی طلبکار را تبدیل به حق عینی میکند و تنها به انشاء مدیون واقع می شود. طلبکار میتواند گاه نفوذ این ایقاع را درباره خود رد کند، لیکن این امکان نباید سبب ایجاد توهم بر وقوع عقد و تراضی شود. در واقع طلبکار میتواند اعلام کند که بدهکار بر مبنای تعهد وفای به عهد نکرده است. صرف این اعلام اثر انتخاب بدهکار را از بین نمی برد و دادگاه باید درستی آن را احراز کند. احراز نادرستی بدهکار سبب بی اعتباری ایقاع می شود نه رد طلبکار. (کاتوزیان،۱۳۹۰،۱۹۶)
۴-۲-۸-۵- لزوم و جواز تعیین مصداق در بیع کلی
در بیع مال کلی، تملیک به تسلیم مال یا تعیین مصداق کلی از سوی فروشنده تحقق مییابد. اقدام به تسلیم مبیع مانند کاری است که هر مدیون در مقام وفای به عهد میکند. زیرا او است که باید یکی از مصداق های کلی را انتخاب و به طلبکار بدهد (ماده ۲۷۹ ق.م) .
تعهد ناشی از بیع مال کلی، ناظر به تعیین مبیع است نه تملیک آن. سبب تملیک عین، عقد بیع است و شرط تحقق آن انتخاب فرد کلی از سوی فروشنده. با این انتخاب، تملیک خود به خود صورت می پذیرد و نیازی به معامله و توافق دیگری ندارد. (کاتوزیان،۱۳۹۰،۲۳)
در نتیجه، از آنجایی که با تعیین مصداق تملیک صورت می پذیرد و به دارایی طلبکار می پیوندد، بدون تردید از ایقاعات لازم میباشد و فروشنده نمی تواند آن را پس بگیرد و خریدار نیز نه حق انتخاب دارد نه اختیار قبول یا حتی رد مال را. در واقع کاری که فروشنده میکند وفای به عهد همراه با عمل حقوقی (ایقاع) است. این وفای به عهد با اراده انشایی و با تعیین مصداق از سوی فروشنده محقق می شود و همانند عین معین میگردد و خریدار میتواند آن را بدون اذن قبض کند. حال طبق ضابطه از ایقاعات دو طرفه میباشد.
این نکته را نیز باید افزود که وفای به عهد در مرحله نخست وسیله سقوط تعهد نیست؛ وسیله اجرای آن است و سقوط پدیده ای است که در نتیجه اجرای اختیاری به دست میآید. با وجود این آنچه ساقط شده و از بین رفته قابل اعاده نیست.
۴-۳- ایقاعات در انحلال اعمال حقوقی
۴-۳-۱- فسخ
انحلال ارادی که به تصمیم یکی از دو طرف انجام می شود و نیاز به تراضی ندارد را «فسخ» مینامند و اختیاری را که شخص در برهم زدن معامله ای دارد «خیار فسخ» و گاه به اختصار «خیار» مینامند .
فسخ بیشتر راجع به انحلال قراردادها است چراکه در ایقاعات فسخ راه ندارد و اگر قابل انحلال باشند عنوان عدول یا رجوع دارند .
۴-۳-۱-۱- اعلام فسخ
طبق ماده ۴۴۹ ق.م : «فسخ به هر لفظ یا فعلی که دلالت بر آن نماید حاصل می شود». با اینکه اعلام اراده برای تحقق فسخ ضروری است، کارگزار واقعی اراده باطنی است. پس اعلام فسخ کننده در صورتی مؤثر است که اراده سالم باشد.
اسقاط حق خیار یک عمل حقوقی است و اراده بر آن حکومت دارد. اسقاط حق ممکن است صریح باشد(مانند اینکه خریدار در سندی از غبن خود در عقد بگذرد) یا ضمنی (مانند اینکه همان کالا را پس از عقد به دیگری بفروشد).
۴-۳-۱-۲- ماهیت خیار
خیار حقی است که به دو طرف عقد یا یکی از آن ها و گاه به شخص ثالث اختیار فسخ عقد را میدهد. اجرای این حق، عمل حقوقی است که با یک اراده انجام می شود؛ نیاز به قصد انشاء دارد و در زمره ایقاعات است .