دیدگاه رشدی- شناختی
تفکر انتزاعی نه فقط از این نظر مهم است که به نوجوانان انعطاف پذیری و مهارت ذهنی بیشتری میدهد بلکه از این نظرحائز اهمیت است که بر رشد عاطفی و اجتماعی نوجوان، رشد هویت، روابط با والدین و همسالان، باورهای مذهبی، اخلاقی و سیاسی و رفتارجنسی تأثیرمی گذارد(بیابنگرد، ۱۳۸۲).
دیدگاه اعتقادات مذهبی
تحقیقات کوهلن و آرنولد[۴۱] نشان داد که نوجوانان در سنین ۱۲ تا ۱۵ سالگی دارای اعتقادات مذهبی بیشتری هستند و در سن ۱۸ سالگی این اعتقادات کاهش مییابد. خانواده و اجتماع در تثبیت اعتقادات مذهبی نقش بسیار مهمی را دارند. نوجوانان به شدت تحت تأثیر خصوصیات اخلاقی خانواده و محیط و گروه همسالان خود قرار می گیرند و از آنان پیروی میکنند. ارزشها در دوران بلوغ متحول می شود و از جمله نوجوانان نسبت به اعتقادات مذهبی نیز تردید و شک میکند(احمدی، ۱۳۷۳).
شک در همه چیز، شک در اعتقادات خود، اعتقادات والدین و شک در تعلیمات مذهبی حتی شک در زندگی بعد از مرگ، شک در آفرینش انسان از طرف خداوند، شک در عدالت خدا و بالاخره شک در وجود خدا ایجاد می شود(صادقی اهری، ۱۳۸۲). در بلوغ دوران طغیان علیه سنتها و عادات است و هر چه که به نظر نوجوانان بدون دلیل علمی باشد مورد شک و تردید قرار میگیرد. شک و تردید اگر پایه علمی داشته باشد و به منظور کشف واقعیت عنوان شود پسندیده و مطلوب است ولی اگر پایه منطقی نداشته باشد، مذموم شناخته (فرنام، ۱۳۹۲). مشکل از همین جا شروع می شود که نوجوانان در شکهای خود باقی می مانند و تثبیت میشوند و نمی توانند خود را قانع نمایند و به دلیل عدم کنترل درونی دچار سرگشتگی و حیرانی میشوند (صادقی اهری،۱۳۸۲).
دیدگاه آمادگی زیست شناختی
برای سالهای متمادی تلاشهای انسان برای درک علل رفتارهای ضد اجتماعی تحت تأثیر این دیدگاه قرار داشت که نوجوانان ” مشکل دار” متولد میشوند. به عنوان مثال گدارد یکی از روانشناسان آمریکایی، سالها تلاش کرد تا نشان دهد بزهکاری از هوش پایین ناشی می شود. به نظر او کودک به علت داشتن قضاوت و استدلال ضعیف از زمان تولد به سوی جرم و جنایت تمایل دارد. اصل کلاسیک گدارد که هر شخص کودن یک بزهکار بالقوه است، به نظر او دلیل خوبی برای عقیم سازی و زندانی کردن آن ها است(گدارد[۴۲]، ۱۹۸۰).
تحقیقات معاصر در زمینه عوامل زیست شناختی معمولاً بر همبسته های رفتار ضد اجتماعی متمرکز شده اند و به فرضیهها و نظریاتی از این قبیل اعتقادی ندارند. در دو دهه اخیر تحقیقاتی در مورد استعداد ژنتیک انتقالی مربوطه به رفتارهای پر خطر انجام شده است. بعضی از محققان گزارش دادهاند که دوقلوهای همسان در مقایسه با دوقلوهای دو تخمکی در کارهای خلاف مجرمیک نمره های مشابه به هم دارند و کودکان فرزند خوانده به والدین و خواهران و برادران زیستی خود شبیه اند.
عوامل زیست شناختی دیگری نیز مورد تحقیق قرار گرفته اند، هر چند نتایج صریح و آشکار در مورد نقشی که هر یک از این ها ممکن است در رفتارهای پر خطر ایفا کنند، بیان نشده است. تفاوتها در پرخاشگری بین مردان و زنان این معنی ضمنی را در بر دارد که مردان تمایل بیشتری به رفتارهای پر خطر دارند. به نظر نمی رسد که پرخاشگری به تنهایی پیشبینی کننده بزهکاری باشد بلکه فقط در حضور عوامل اجتماعی و روانشناختی دیگر مشکل ایجاد میکند. به علاوه سطح تستوسترون خون، به طور آشکار ارتباطی با گرایش به رفتارهای پر خطر و خلاف قانون ندارد(الوئوس[۴۳]، ۱۹۸۶).
همچنین نابهنجاری های عصب شناختی نیز به عنوان سرچشمه و منبع رفتار ضد اجتماعی فرض شده اند. به ویژه آنهایی که برای نقص توجه همراه با بیش فعالی و ناتوانی های یادگیری پایه زیست شناختی قائلند، بر این فرض تأکید دارند(الوئوس، ۱۹۸۶).
دیدگاه های اجتماعی – فرهنگی
مطالعات زیادی در مورد تأثیرات تجربه های نوجوانان در ارتباط ها، گروه ها و اجتماع ها روی رفتارهای پر خطر صورت گرفته است. مطالعات مکرر ثابت کردهاند که تجارب اجتماعی منفی پیشایندهای انحراف نوجوانان هستند(شریعتی راد، ۱۳۹۰).
مطالعات طولی نشان دادهاند که نوجوانی مشکلات شدید رفتاری خواهند داشت که قبلاً در دوران کودکی مشکلات رفتاری زیادی را نشان دادهاند. فارینگتون و وست[۴۴] (۱۹۹۱) این نوجوانان را به عنوان افرادی که از خانواده هایی آمده اند که والدینی خشن و مسامحه کار و حتی در مواردی والدین بد زبان نیز داشته اند، توصیف کردهاند. این نوجوانان احتمالاً تا ۸ سالگی پرخاشگری و خشونت را یاد می گیرند(فارینگتون و وست ۱۹۹۱).
در مورد کودکان ضد اجتماعی، محیط های خانوادگی معمولاً دو ویژگی را که باعث حفظ رفتارهای ضد اجتماعی می شود، در بر می گیرند؛ اول، والدین بی ثبات که از نظر عاطفی از فرزندان خود فاصله می گیرند ممکن است اولین پله را برای ارتباط کودکان با همسالان پرخاشگر بنا نهند، که اثرات آن ممکن است به طور شدید در دوران نوجوانی دیده شود و حتی فرد در دوران بزرگسالی به کارها و رفتارهای پر خطر متعددی کشانیده شود(فارینگتون و وست، ۱۹۹۱).
آثار محرومیت از پدر در همانند سازی نقش جنسی